دلتنگی ها
رویاهایت را براورده خواهد کرد آنکه ابر را میگریاند تا گل بخندد...
یاد دارم یک غروب سرد سرد می گذشت از کوچه ما دوره گرد دوره گردم کهنه قالی می خرم دسته دوم جین مالی می خرم کاسه و ظرف سفالی می خرم گرنداری کوزه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه زد عاقبت آهی کشید بغضش شکست اول عید است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوش ما را برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت:آقا سفره خالی می خرید؟
نظرات شما عزیزان:
|
About
کنم هرشب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت ولی آهسته میگویم خدایا بی اثر باشد.. Archivesآذر 1390شهريور 1390 AuthorsdaryaiiLinks
عشق من
تبادل
لینک هوشمند
LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی
کاربران آنلاین:
بازدیدها :
|